Just Just Just Ss501


Just Just Just Ss501

هرچی راجع به دابل اس


Red line Ep.2

صبح با نور خورشید چشماشو باز کرد و صورت یه نفرو جلوش دید.خیلی تعجب کرد اما وقتی چشماشو بیشتر باز کرد دید هیونگه {نکته:در اینجا هیونگ کاملا روی هانی خوابیده}. یه لبخند مرموزانه زد ولی خیلی سریع چهره ش عوض شد.

هانی: سونبه پاشو

یه کم شونه شو تکون داد. اونم یه ذره چشماشو باز کرد

هیونگ: ها؟ چیه؟

هانی: سونبه تو اینجا چی کار میکنی؟

هیونگ: آخه میدونی نمیتونستم از تختم دور باشم

هانی: ببخشید تقصیر منه. حالا میشه پاشین؟

هیونگ: میشه قبلش یه سوالی بپرسم؟ {اینجا هیونگ کاملا بیدار شده}

هانی: خب آره بپرس

هیونگ: امکان داره یه نفر یه شبه عاشق بشه؟

با این حرف هر دوتا به هم خیره شدن. هانی یه احساس پیروزمندانه ای داشت و هیونگ یکم نگران بود.

هانی: خب... نمیدونم

هیونگ: راستش منم نمیدونم. ولی میخوام بدونم

صورتشو جلوتر آورد و لب هاش به لب های هانی خورد. هردو داشتن به هم نگاه میکردن تا اینکه بالاخره چشماشونو بستن.

هیونگ رفته بود تو عمق بوسه و لب های هانی رو میبوسید{از همون بوسه های داستان زهرا {من عجیب از اون بوسه هه خوشم اومده ها!)}. هانی هم برای اینکه طبیعی باشه دستاشو دور گردن هیونگ حلقه کرد. چشماشو باز کرد. هیونگ هنوز داشت میبوسیدش. چشماش مثه چشمای گربه برق زدن. احساس شیطنت خاصی تو چشاش موج میزد...

-   هیونگ داری چی کار میکنی؟

هیونگ یهو شکمش پرید {تا حالا حس کردین؟ وقتی همه جا ساکته و شما مشغول یه کاری هستین یهو یکی بپره تو و یه چیزی بگه؟ انگار یه لحظه شکم آدم میپره!}. و از ترس لب های هانی رو گاز گرفت! {اوه اوه زدی بچه رو ناکار کردی رفت!}

{در ضمن یه چیزی اصن فکر نکنین که شومل عزیز من چقدر دختر بازه. اصنشم اینجوری نیست. یه وقت نگین بهمون برمیخوره!}

هانی جیغ کوتاهی کشید و هیونگو هل داد و انداختش رو تخت

کیو: تو... تو... هیونگ... داشتی چه غلطی میکردی؟

هیونگ عین بچه ها خودشو جمع کرد و پتو رو کشید رو سرش. هانی هم رو تخت نشست و از خجالت سرشو انداخت پایین.

هانی: خب... میدونی... چیزه

کیو: باشه فهمیدم. هیونگ خودتو مرده حساب کن

هیونگ از زیر پتو: مامااااااااااانییییی... هانی کمکم کن توروخدا

هانی: ببخشید من نباید دیشب میومدم اینجا. همین الان میرم {ایش شومل عزیز من با تو بودا }

پاشد و رفت سمت در و از کنار کیو رد شد و رفت بیرون {بفرما نجمه جون شوملتو کردم شاهد ماجرا!به جان خودم بعدن اگه شهادت بده من میدونم و شما دوتا حواست باشه!}

هیونگ: اِ کجا رفت؟

کیو: نمیدونم. تو بوی فرندشی! {بابا بوی فرند!}

هیونگ: برو بابا توهم

سریع پاشد و دوید بیرون. هانی رفته بود تو حیاط و داشت میرفت سمت در خروجی. هیونگ دوید طرفش و دستش رو گرفت

هیونگ: صبر کن

هانی: من باید برم

هیونگ: کجا میخوای بری؟ تو اینجا هیشکی رو نمیشناسی. جایی رو نداری که بری

-هانی:{باعصبانیت}  مشکلات منو یادم نیار

هیونگ: ببخشید. ولی تو باید همینجا بمونی. ماهممون با هم دوست میشیم. من... من دوست دارم

هانی: ولی تو تازه دیشب منو دیدی. منو از کجا میشناسی؟ چطوری میگی که دوسم داری؟

هیونگ: پس چرا گذاشتی ببوسمت؟

هانی: چون... چون نمیخواستم ناراحتت کنم

هیونگ: ولی الان داری ناراحتم میکنی

هانی: اصلا... اصلا من نمیدونم... من باید برم

هیونگ: نمیذارم

دستشو محکم تر گرفت و اونو به سمت خودش کشید و بغلش کرد. چند لحظه تو همون حالت موندن

هانی: باشه نمیرم. فقط میخوام برم یکم قدم بزنم

هیونگ: میخوای منم همرات بیام؟

هانی: نه. میخوام تنها باشم

هیونگ: باشه

هانی لبخندی زد و رفت بیرون. هیونگ هم چند لحظه همونجا ایستاد و بعد برگشت داخل

..........

از جاش بلند شد و روبروش ایستاد. دستشو برد بالا و محکم زد تو صورتش

-: تو خجالت نمیکشی؟

-: چرا باید بکشم؟ من که دارم خوب پیش میرم

-: خوب پیش میری؟ با این کارات؟

-: ولی من درستش میکنم. میخوام از روش خودم استفاده کنم. لطفا بهم اعتماد کن

-: باشه ولی فقط همین یه بار. تو مورد های بعدی هرچی من میگم انجام میدی؟

-: خیله خب باشه

پاشد و از اتاق اومد بیرون

..........

کیو: خب هیونگ تعریف کن

هیونگ: چیو؟

کیو: دیشب. مگه نگفتم بیا تو اتاق من؟ چرا رفتی تو اتاق خودت؟

هیونگ: خب اتاق خودمه

جونگ: آخی اتاق خودشه!

هیون: اون دختره کی بود؟ اینجا چه خبره؟

جونگ: هیچی بابا دیشب حالش بد شده بود پاشد اومد خونه ما

هیون: شمام گذاشتین بیاد تو؟

هیونگ: هیون میفهمی چقدر حالش بد بود؟

یونگ: آخی بیچاره {اینو واقعی گفتا. مسخره نبود}

کیو: هیونگ تو اصن حرف نزن

یونگ: مگه چی شده؟

کیو: هیچی آقا دیشب بغل دختره خوابیده تازه صبح هم داشت میبوسیدش {اوا نجمه جلوی این شوهرتو بگیر همه چیو گفت!}

هیونگ: ااااااااا کیوووووو

جونگ: هیونگ تو هم؟

هیون: چی کار کردی هیونگ؟؟ تو میفهمی ما کی هستیم؟ {حالا انگار کی هستی} نکنه یادت رفته باید مخفی بمونیم؟

هیونگ: خب آخه

هیون: الن کجا رفت؟

هیونگ: گفت میره قدم بزنه

جونگ: یعنی دوباره برمیگرده اینجا؟

هیون: اگه برگشت خودتو اون دختره رو با هم میندازم بیرون {هوووووووووو غلط میکنی!اهه فکر کردی هیونگ صاحب نداره؟}

هیونگ: ا یعنی چه؟ {آها یعنی چه؟}

یونگ: آره هیون راس میگه. ما نباید بذاریم کسی از کارامون سر در بیاره {اووو نه بابا!}

کیو: واااااااااای میدونی اگه کسی بفهمه ما کی هستیم چی میشه؟

-: خب مگه چی میشه؟

همه دنبال صدا برگشتن سمت در

هیونگ: هانی... چطوری اومدی داخل؟

هانی: خب در باز بود

هیونگ: ولی من مطمئنم که درو بسته بودم

هانی: ولی من که اومدم باز بود

جونگ: بیخی بابا بیا بشین

هیون: خب خانوم...

هانی: کیم هانی

هیون: بله خانوم کیم. شما و هیونگ مثه اینکه...؟... بماند

یه ذره مکث کرد

هیون: حالا که قراره عضوی از ما بشی باید درموردت بدونیم

هیونگ: جاااااااااااااان؟؟ عضو؟؟

هانی: مگه سونبه بهتون نگفت؟ من دیروز پدر و مادرم رو از دست دادم. کسی رم اینجا نمیشناسم. ولی الان که بیرون بودم چنتا از دوستای قدیمیمو دیدم. حالا هم میرم پیش اونا

هیون: خوبه چون ما اینجا اتاق اضافی نداریم

یونگ: هیون زشته {خب راس میگه بچه م}

هانی: نه اتفاقا. من مزاحم نمیشم

جونگ: خب بحث کردن بسه دیگه. صلوات بفرستین بریم صبحانه بخوریم {هه هه صلوات بفرستین!!}

بعد از صبحانه:

هیون: بچه ها آماده شین بریم

هانی: کجا میرین؟

کیو: سرکار {ا؟ پ نه پ}

هانی: جدی؟ کجا کار میکنین؟

یونگ: خب... ما

هیون: تو یه مرکز تحقیقات {عین دوران کهن!}

هانی: تحقیقات؟! چه جور جایی هست؟

هیونگ: اونش که محرمانه س!

هانی: آها... خب باشه. پس من میرم پیش دوستام

هیون: ما شب میگردیم

هانی: باشه. منم دیگه الان میرم

هانی رفت تو اتاق که آماده بشه. پسرا هم رفتن...

 


نظرات شما عزیزان:

mahsa.sari
ساعت20:49---9 اسفند 1390
... بخور ته کله گت بووووووووووووووهپاسخ:خودت ** ****

mahsa.sari
ساعت21:08---1 اسفند 1390
اااااااااااااههههههههههههههههه ههههههههه

چه لووووووووووووووس بودپاسخ:بروووووووووووووووو گمشوووووووووووووووووووووو


saeedeh
ساعت22:53---21 بهمن 1390
بهله چه اول صبح باحالی.kiss kissگلمپاسخ:هه هه عزیزم! منم همینطور گلم!

آهو
ساعت14:51---26 دی 1390
آهو در حال مگس پروندنپاسخ:همچین سریع رنگ عوض میکنیا ولی!!!

سهيلا
ساعت13:39---22 دی 1390
عالي بود راستي بقيش رو نميزاري
پاسخ:مرسی عزیزم چرا میذارم صبر داشته باش خواهر من!


آهو
ساعت10:24---18 دی 1390
آقا اجازه قسمت بعدی کی میادپاسخ:میذارم دیگه نگران نباش!

kim-zhila
ساعت2:09---18 دی 1390
هانییییییییییییی!
کجایییییییی دختر کم پیدایی!
من درامای هیونگ تیزرش رو دیدم داغونم هوو!
هیونگ خیلی بد شده!!!!!


setareh
ساعت14:36---17 دی 1390
سلام اره عزیزم من همه جه اولم به خاطره اینکه من خیلی فعال تشریف دارم چرا یاهو setare.9776@yahoo.com فیس بوک داری؟ اگه نشد از طریق فیس بوک اد کن اسمم ستاره درخشان عکسمم یه دختره که یه چسب سفید رو دهنشه اگه بازم نشد بگو خودم اد کنم

kim kyuna
ساعت12:39---17 دی 1390
کیــــــــــــــــــو

فداش بشم

بسیار عالی بودپاسخ:ایشالا ایشالا!! مرسی عزیز دلم!!


setareh
ساعت12:15---17 دی 1390
راستی هیونگ چه زود پسرخاله شد اهان یه سوال ss تو این داستان خواننده نیستن؟پاسخ:ببین عزیز من هیونگ پسرخاله نشد ایشون شومل بنده بیدن! نه دیگه یه ذره جلوتر بره باحال تر میشه!

setareh
ساعت12:06---17 دی 1390
سلام ببین اینجا هم باز من اولم یه دست به افتخار خودمپاسخ:سلام ای بابا تو همه جا اولی؟ راستی آیدیت یاهو نیس؟ میخوام ادت کنم نمیشه!!

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: Hani_Hyungi_Admin | تاريخ: شنبه 17 دی 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |